علامت سوال - شادمهر عقیلی

یه پنجره با یه قفس

یه هنجره بی همنفس

سهم من از بودن تو

یه خاطره است همین و بس

تواین مثلث غریب

ستاره ها رو خط زدم

دارم به آخر می رسم

از اون ور شهر اومدم

یه شب که مثل مرسیه

خیمه زده رو باورم

می خوام تو این سکوت تلخ

صدات رو از یاد ببرم

بذار که کوله بارم بو

رو شونه ی شب بذارم

باید که از اینجا برم

فرصت موندن ندارم

داغ ترانه تو نگام

شوق رسیدن تو تنم

تو حجم سرد این قفس

منتظر پر زدنم

 

من از تبار غربتم

از آرزوهای محال

قصه ی ما تموم شده

با یه علامت سؤال

بذار که کوله بارم رو

 رو شونه ی شب بذارم

باید که از اینجا برم

فرصت موندن ندارم

گمنام

ای غم انگیز ترین خوشحالی

من و عشق تو و دستی خالی

توی اون کشمکش هر روزه

لحظه ی پر تپش هر روزه

من و یک جاده ی چشم به راه

جاده ای از شب تا خلوت ماه

آخرین حادثه ی جاده تویی

اتفاقی که نیافتاده تویی

کفش هایم که پر از خستگی است

نقشی از نوعی دلبستگی است

دست هایم که نیاز آلودند

همه ی عمر به سویت بودند

باز هم باش و فداکاری کن

آرزوهای مرا یاری کن

باز هم باش و فداکاری کن

آرزوهای مرا یاری کن

چیک چیک بارون - منصور

نم نم بارون

چیک چیک و چیک چیک

چشمای درشت

و اشکای کوچیک

در پیچ و تابن

تا در شکفتن

زیبایی تو

می رقصه با من

دستم رو بگیر

حرفی نداره

یه باره دیگه

بازم بباره

دستم رو بگیر

چشم انتظارم

من که کسی رو

جز تو ندارم

دستم رو بگیر

دستم رو بگیر

 

تو بی تحمل

من بی قرارم

کاری به جز عشق

با تو ندارم

من از عشق تو

لبریزه لبریز

آشفته ی تو

این قلب نا چیز

دستم رو بگیر

حرفی نداره

یه باره دیگه

بازم بباره

دستم رو بگیر

چشم انتظارم

من که کسی رو جز تو ندارم

دستم رو بگیر

دستم رو بگیر

 

من عاشق بدون تو دیگه طاقت نمی یارم

دستم رو بگیر که

قد همه دنیا دوستت دارم

گمنام

بشنو اکنون

قصه ای شیرین

قصه ی دریاچه ای غمگین

آن زمان دریا

بود تنها

تا گل خورشید

گشت پیدا

لب خورشید

گل شد و خندید

عشق دریا

در دلش جوشید

آه ای خورشید

ای گل خوشرنگ دشت آسمان

یک روز یک روز

من تو را از شاخه خواهم چید

سینه من بستر نرم تو خورشید

این دل من خانه ی گرم تو ای خورشید

آه ای خورشید

ای گل خوشرنگ دشت آسمان

یک روز یک روز

من تو را از شاخه خواهم چید

زخمی تر از همیشه - گوگوش

زخمی تر از همیشه

از درد دل سپردن

سر خورده بودم از عشق

در انتظار موندن

با قامدتی شکسته

از کوله بار غربت

در جست و جوی مرهم

راهی شدم زیارت

رفتم برای گریه

رفتم برای فریاد

مرهم مراد من بود

کعبه تو رو به من داد

ای از خدا رسیده

ای که تمام عشقی

در جسم خالی من

روح کلام عشقی

ای که همه صفایی

در عین بی ریایی

پیش تو مثل کاهم

تو مثل کهربایی

هر ذره از دلم را

با حوصله زدی بند

این چینی شکسته

از تو گرفته پیوند

ای تکیه گاه گریه

ای همصدای فریاد

ای اسم تازه ی من

کعبه تو رو به من داد

من زورقی شکسته ام

اما هنوز طلایی

طوفان حریف من نیست

وقتی تو ناخدایی

بالا تر از شفایی

از هر چه بد رهایی

ای شکل تازه ی عشق

تو هدیه ی خدایی

با تو نفس کشیدن

یعنی غزل شنیدن

رفتن به اوج قصه

بی بال و پر پریدن

ای تکیه گاه گریه

ای همصدای فریاد

ای اسم تازه ی من

کعبه تو رو به من داد

ای تکیه گاه گریه

ای همصدای فریاد

ای اسم تازه ی من

کعبه تو رو به من داد